وصول به نوک قله شرف
على بن عیساى ایلى ، صاحب کشف الغمه مى گوید: مناقب کاظم و فضایل و معجزات آشکار و دلایل و صفات باهر و مکارمش گواه آن است که او به نوک قله شرف واصل گشته و به اوج مزایا و بلکه به بالاترین حد آن سمو یافته و در آن ریشه دوانیده و به اعلا مراتب جلال رسیده است ، و شاخه هایش ، سبز و دل انگیز گشته و به مکانى علو یافته که ذلت نیافتنى است . مجد و بزرگوارى از هر سوى ، او را در برگرفته و گویى قطرات باران شرف ، از ابر وجودش در حال باریدن است و ابرهاى باردار، قطره اى از دریاى کرم او، و مردان لباب و فاخر، بنده اى از بندگان و خدام اویند. پدرانش بزرگانند و فرزندانش کریمان ، عنصرش اکرام عناصر و پدرانش بدور بواهر و مادرانش عقیلات عباهرند. او یکى نجوم زواهر است و داراى فضایل جلیل و مناقبى است که علو شاءن او را کفیل اند. علما بدو منسوبند و بزرگان و والامقامان از او کسب علم و بزرگى کرده اند . او و خاندانش ، هادیان به سوى خدا و امناى اسرار غیب و از پلیدى و کژى و ناراستى پاکند. آنان ، ستارگان درخشان تاریکى شب و خورشیدهاى روشنى بخش روزند. آنانند که شعایر اسلام را به بیان و وضوح مى رسانند و حلال و حرام را بر مردم آشکار مى نمایند. از جانب پدران و پسران ، کریمند و معادت فتوت و مروتند. بخشش در آنان غریزى است . اقوال و کلمات ، گر چه طولانى و بسیار باشد، در مدح آنان ناچیز و اندک است . آنانند دریاهاى علمى که پایان ندارند و ماه هاى عزتى که خسوف ندارند و خورشیدهاى مجدى که کسوف ندارند.
باق على حبکم اللازم (956) |
805- باب الحوائج
ابو ابراهیم موسى بن جعفر، کاظم علیه السلام ، که زبانها در برابر کلمات قاهرش ، گنگ و عقول نزد معجزات باهرش حیران مى نمایند.حرارت دعاهایش ، سنگ سخت را ذوب مى کند و مناظرات و گفتارش حجتى است بر اولوالالباب . او وجوه اکسیر فلزات عرفا و معیار نقود اصفیاست و کسى است که خالقان دانسته اند که او باب الحوائج است و فرقتان اذعان - نموده اند که کاشف اسرار کتاب خداى تعالى است . (957)
806- کلبهم باسط یدیه
بنده حدود سى سال پیش صحبتى با بک ریاضیدان داشتم تا این که کلام کشید به این شکل هندسى (قطاع ) من از او، به خاطر غرض الهى که در نظر داشتم ، سوال کردم : عزیز من ! از این شکل چند حکم هندسى مى توان استفاده کرد؟
گفت : شاید هفت تا ده تا حکم .
گفتم : مثلا بیست تا چطور.
گفت : شاید ممکن است .
گفتم : دویست تا چطور؟
به من نگاه مى کرد که آیا دویست حکم هندسى مى توان از آن استنباط کرد و توقف کرد.
گفتم : دو هزار چطور؟ همین طور به من نگاه مى کرد. گفتم : دویست هزار تا چطور؟
خیال مى کرد که من سر مطایبه و شوخى دارم و به مجاز حرف مى زنم . بعد به او گفتم : آقا این خواجه نصیرالدین طوسى کتابى دارد به نام کشف القناع عن اسرار شکل القطاع (958) و جناب خواجه از این یک شکل ، چهار صد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسى استنباط کرده ، یعنى قریب نیم میلیون . بعد به او گفتم : این خواجه نصیر طوسى که راجع به یک شکل هندسى ، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده ، شما آن کتاب و خود خواجه را مى شناسى ؟
گفت : نخیر.
بعد راجع به شخصیت خواجه مقدارى صحبت کردیم و به او گفتم : این خواجه وقتى که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشاه به جوار الهى ارتحال مى کند، وصیت کرد: مرا از کنار امام هفتم ، باب الحوائج الى الله ، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عتبه به خاک بسپارید و روى قبرم در پیشگاه امام هفتم ؛ مثلا نوشته نشود آیت الله و علامه این امام است ، حجه الله ، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است ؛ روى قبر من بنویسید:
و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید .(959)
در این عالمى است صاحب این همه کتاب در حکم ، فلسفه ، عرفان ، ریاضیات ، فقه و اصول ، علوم غریبه ، معمارى و هندسى ؛ و بنا کننده رصد خانه مراغه و صاحب زیج ایلخانى ، و بالاخره خواجه نصیرالدین طوسى و استاد بشر و استاد کل فى الکل . اما در پیشگاه امام هفتم این طور وصیت مى کند که روى قبرش بنویسند. او مى داند:
گفتن بر خورشید که من چشمه نورم |
دانند بزرگان که سزاوار سها نیست |
سها ستاره اى است خیلى کوچک ، طرف قطب شمال ، در کتابهاى نوشته اند که نور چشم را به وسیله آن امتحان مى کنند. هر کس ستاره سها را ببیند، چشمش خیلى قوى است . حالا ستاره سها در پیش آفتاب عالمتاب بگوید: من هم نور دارد! جناب نظام الدین نیشابورى در شرح خود بر شرح مجسطى وقتى این احکام را از خواجه نقل مى کند، مى نویسد: تعجب مدار از آیه قرآن که : و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام والبحر یمده من بعده سبعه ابحر مانفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم . وقتى از یک شکل هندسى مى شود قریب نیم میلیون حکم استنباط کرد، چه مى پندارد درباره کلمات قرآن . (960)